Wednesday, August 3, 2011

!سرگُرد نورحقیقی: قیصر دعا میکند Qeysar Gheysar & Major Keyvan Nourhaghighi Comments



سرگُرد نورحقیقی: ">قیصر دعا میکند: "... هه خان دایی تو آدمو مأیوس میکنی ...اگه قراره روز گاری که هر کسی پیر بشه دلشم کوچیک بشه ...خدایا منو هیچ وقت پیر نکن..."

سرگُرد نورحقیقی: ماه مبارک رمضان در تهران لطف خاص خود را دارد و قیصر هم اشاره هایی به ا رزشهای ما از آنجمله تعقیب جنایتکارن و تنبیهه ایشان است. سه نامردی که به خواهرش تجاوز کردنند و برادرش را به قتل رسانند ممکن است به توانند از دست قاضی و حکم او فرار کنند، لیکن از دست بچه های انتقامجوی تهرانی هرگز نخواهند توانست. این قسمت نشا ن میدهد که قیصر حساب دو قاتل را رسیده و در تعقیب سومی است. دایی او که پهلوان قدیمی است مجددا از او میخواهد که به خاطر مادر کوتاه بیاید. قیصر دعا میکند: "... هه خان دایی تو آدمو مأیوس میکنی ...اگه قراره روز گاری که هر کسی پیر بشه دلشم کوچیک بشه ...خدایا منو هیچ وقت پیر نکن..."



سرگرد نورحقیقی: جمعی از بچه های خوب تهران از جمله مسعود کیمیایی, بهروز وثوقی، ناصرملک مطیعی, عباس کیارستمی, بهمن مفید، پوربنایی، اسفندیار منفرد زاده ، جمشید مشایخی, ایران دفتری، امیر نادری، کیمیائي، روبیک منصوری، جلال، مازیار پرتو، حسن پژمان و گروهی دیگر موفق شدند اثری جاودانی بنام" قیصر" را درسینمای ایران بجا بگذارنند. اکنون که بعداز سال باین نامها نگاه میکنیم بسادگی در می یابیم و با صداقت اقرارمیکنیم که حقیقیا بزرگان هنر ایران, در قرن بیستم, هریک در ساخت این اثر بزرگ نقش داشته اند

بدون شک مسعود کیمیایی بالاترین اعتباررا میگیرد، زیرا با نوشتن فیلمنامه مستند وساختن فیلمی تکان دهنده مسئولیت بزرگ اجتماعی خود را به نحو احسن انجام داده است. مسعود کیمیایی اول اعتراض شدید مردم تهران را به تجاوزات جنسی نشان داد، و سپس اخطار بسیارشدید به متجاوزین جنسی و جنایتکاران نمود
اکثر جملات با دقت زیاد "عینا" از مکالمات رایج در بین مردم جنوب شهر تهران که اصالت چند
صد ساله داشته اند نقل قول شده است.

پیش از مسعود کیمیایی ، صادق هدایت و دهخدا در ضبط فرهنگ عامیانه کوشیدند باین دلیل چاپ فیلم نامه " قیصر" می تواند بسیار مفید باشد.

در زمان شاه; رواج فرهنگ آمریکائي توسط افراد فاسد و بدون هویت در رسانه های گروهی و از سینما مردم را به خشم آورده بود . در محله ما، پامنار، خواهرجوان دوچرخه سازی را چند نفر اوباش ربودنند به جاده کرج بردنند. مردم فورا به دو برادرش اکبر و محمود خبر دادنند که آنها سوار موتور شده و در کرج با جنایتکاران در افتادنند که چند نفر از جمله اکبر که جوانی خوش تیپ و نجیب بود کشت شدند.


جنگ بین مردم تهران که تلاش در حفظ ارزشهای خودرا داشتند با فرهنگ فاسدی که رسانه های دولتی و و ابستهگانشان به جامعه تزریغ میکردند دهاسال ادامه داشت که بلاخره به پیروزی مردم انجامید.

در لحظات پایانی فیلم ... بهروز وثوقی به خوبی نشان میدهد که چگونه "قیصر" نفس راحت میکشد که انتقام خون خواهر و برادر خود را از سه قاتل ناجوانمرد گرفته است
مسعود کیمیائی این ارزشها را به خوبی به رشته تحریر و کشانیده؛ حتی یک زن بی چادر در محله، زیربازار دیده نمیشود؛ مادر قیصر و نامزدش حتی در خانه با روسری و چادرند.اما در مرکزشهر کافه ها دایرند

با اینکه انگیزه اصلی قیصر در تعقیب جنایتکاران تجاوزجنسی به خواهرش است؛ مسعود کیمیائي به سرعت از این صحنه میگزرد در حالیکه در همان اوائل سالهای ۱۳۵۰مجله سپید و سیاه عکس لخت مرجان را انداخت که سعید راد روش لخت افتاده بود. مرجان هنوز شوهر داشت، هنرپیشه رادیو مهدی علیمحمدی که با اعتراض شدید من و مردم روبروشد. مهدی علیمحمدی البته از کار مرجان پشتیبانیکرد و آنرا هنرنامید
این مختصر را آوردم بلکه چراغی شود (less info)
View com

1 comment:

  1. Three killers sexually assaulted Gheysar sister & killed his brother.
    Gheysar found & killed two killers, now he just back home. His Uncle asking him to discontinue the revenge. Gheysar rejecting and objecting to his Uncle by a praying: “If a man become old and lose his courage. God never let me be an old man!”

    Gheysar found & killed two killers, now he just back home. His Uncle asking him to discontinue the revenge. Gheysar rejecting and objecting to his Uncle by a praying: “If a man become old and lose his courage. God never let me be an old man!”

    Fati is a young girl who commits suicide after being raped and impregnanted by a her friends brother, Mansour Abmangol. Her older brother, Farman, an ex street thug who now runs a butcher shop, decides to take her revenge. Farman gets into fight with Mansour in front of Mansour's two younger brothers, Karim and Rahim, and tries to strangle him to death, but Karim stabs Farman to death with Rahim's order.
    Ghaisar, Farman's younger brother who works in a town in south, comes home only to find his siblings dead and his mom and uncle devastated by the events. He turns a vigilante and starts killing the three Ab-Mangol brothers one after the other. He stabs Karim to death in a public bath, and cuts and kills Rahim in the slaughterhouse the he worked for.
    Ghaisar's mother dies while he was seeking Mansour's death, only to aggravate the situation more. Gheysar finds out about Mansour whereabouts thru his girl friend, Soheila Ferdows, and then impregnates her. He finds Mansour the next day and kills him. He gets shot by the police at the end.

    ReplyDelete